توی شمصتامین آشنا شدم باهاش. از سال بالاییهای MBA شریف بود. از اونایی که قبل ورود ما رفتهبود. در مورد کاردرست بودنش خیلی توی شمص صحبت میشد. برای همین قبل اینکه ببینمش، اسمش رو بارها شنیده بودم. خیلی هم برام اسم جالبی بود: هادی کوزهچی. معرفی که کرد خودش رو بهش گفتم چرا اسمش برام جالبه: «[اسمش رو تکرار کردم] هادی کوزهچی. پس پاتِری. اسم کوچیکتم که شبیه هست. هادی کوزهچی- هادی پاتر- هری پاتر.» خندید و دست دادیم و دوست شدیم.
مرتب میاومد شمص. کار مالی میکرد و واقعاً در کارش خبره بود. استراتژیست و تحلیلگر بازار مسکن بود. یادم هست که وقتی توی کنفرانس تحلیل تاثیرگذارترین تحولات اقتصادی سال ۹۳ اسم و عکسش رو کنار مسعود نیلی و اکبر ترکان و حسین عبده تبریزی دیدم، کلی به خودم بالیدم که رفیق ما کنار چه غولهایی نشسته داره حرف میزنه. یادم نمیره که پوستر کنفرانس رو روی فیسبوکش گذاشته بود و نوشته بود: «متوسط سنی رو سنگین آوردم پایین :)»
خبر بد رو امروز صبح از همین فیسبوک گرفتم. کسی نوشتهبود: «دوست بهیار پیوست» و زیرش عکس خندانی از هادی با نوار سیاه گوشه تصویر. کامنتها رو خوندم به امید اینکه یکی داره شوخی پشتوانتی میکنه. همه در بهت و حیرت میپرسیدن که «این جدیه؟ بگین که کسی داره شوخی میکنه.» مثلاً یکی فکر میکرد هادی ازدواج کرده و از این شوخیهاییه که بعضی میکنن با داماد پای سفرهی عقد که خدا رحمتش کنه و از این حرفا. ولی ظاهراً جدی بود. زنگ زدم به محمد فرجود و محمد تایید کرد خبر رو. ظاهراً هادی یک سالی بوده که با بیماری دستوپنجه نرم میکرده ولی بالاخره بدنش توان مقاومت رو از دست داده.
خبر نحسی بود و اتفاق ناگواری. هادی آیندهی روشنی داشت. هادی میتونست خیلی برای جامعه تاثیرگذار باشه. هادی باهوش بود و باهمیت. هادی گرم بود و صمیمی. هادی دوست خوبی بود. از اون دوستایی که آدم رو بهسمت بهتر بودن میبرن. یادش گرامی…
درکارگه کوزهگری بودم دوش
دیدم دوهزار کوزه گویای خموش
هریک بهزبان حال با من میگفت
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش