پسرى را پدر وصیت کرد
کاى جوانبخت یادگیر این پند
هر که با اهل خود وفا نکند
نشود دوستروی و دولتمند
گلستان سعدی؛ باب هفتم، در تاثیر تربیت
محمد قوچانی مقالهای در هفتهنامهی صدا نوشته که من رو خیلی متعجب و آشفته کرد. از مقالهی قوچانی اینطور بهنظر میآد که دستآورد همهی هزینههایی که مردم در سالهای اخیر دادهاند، بازتولید نسخهای از احمدینژاد(ل) هست که اینبار طرف ماست و میشه قلم رو برای مجیزگویی احمدینژادِ خودمون، بههزینهی نفی میرحسینها، کروبیها، خاتمیها و هاشمیها بهکار برد. البته قبل از اینکه مطلب رو شروع کنم، بگم که من هم مثل قوچانی، صراحت لهجهی روحانی در حواله کردن امثال رسایی و کوچکزاده و مابقی جماعت حقیر به جهنم رو بسیار پسندیدم ولی رهیافت قوچانی در تئوریزهکردن و ایدهآل جلوه دادن این رفتار رو اصلاً نمیپسندم. نوشتهی قوچانی علاوه بر ظلم آشکار به میرحسین، ستم به روحانیه در همردیف کردنش با احمدینژاد(ل).
قوچانی احمدینژاد(ل) رو در منتهیالیه چپ از راست میگذاره و روحانی رو در منتهیالیه راست از چپ. یهجورایی مماس به هم. چسبیده. بوسان. از بنیادگرایانی حرف میزنه که احمدینژاد(ل) از کهنه چراغ جادوی محافظهکاری کشیدهتشون بیرون و از بچهلیبرالهای که حسن روحانی قراره از سوسیالیستهای پیر بهدنیا بیاره. احتمالاً تصور قوچانی از نقش ایندو نفر با تصویری که من دارم اشتراک چندانی نداره. چون تصور من کمی برعکسه. احمدینژاد(ل) رو انحصارطلبها علم کردن تا زیر لحاف نخنمای دیننمایی و مبارزه با استکبار جهانی، انحصارشون رو بر اقتصاد نفت و تحریم ادامه بدن و روحانی رو روح آزادیخواهی نسل جوانی وارد صحنه کرده که بهانحای مختلف، زیر لحاف رو یا دیدن یا اخبارش رو شنیدن. بهنظر میآد در ادامهی دوگانهی احمدینژاد(ل)-هاشمی اینبار قوچانی داره دوگانهی القاعده-آمریکا رو در قالب بنیادگرا و لیبرال ترسیم میکنه.
قوچانی ایدهی خودش از رابطهی اخلاق و سیاست رو بازگو میکنه که شاید پراگماتیک باشه، ولی لزوماً درست نیست. قوچانی روزنامهنگاره، ولی از خودش نمیپرسه که اگر اصحاب رسانه را راهی به هزارتوی قدرت بود و جریان آزاد اطلاعات در جامعه وجود داشت، آیا اسراری بود که سینهی روحانی رو مملو کنه و یا دهن قالیباف رو ببنده؟ آیا کارکرد اطلاعات، از نظر قوچانی، گروکشی برای مصالح جناحیه؟ آیا کسی که اینکار رو نمیکنه، در رقابت بازندهست؟ قوچانی حرفش اینه که اگر روحانی بهجای موسوی سیزدهم خردادماه سال ۸۸ روبهروی احمدینژاد(ل) نشستهبود، نتیجهی انتخابات جور دیگهای رقم میخورد. قوچانی تلویحاً نتیجهی اعلامشده برای انتخاباتی که ۹ روز بعد اون مناظره برگزار شد رو قبول کرده. قبول کرده که “سیستم دفاعمحور” میرحسین در برابر “سیستم تهاجمی” احمدینژاد(ل) شکست خورده.
اینها همه پیشفرضهای (بهزعم من اشتباه) قوچانیه. قوچانی شاید اون مناظره رو خوب (یا مثل من دهها بار) تماشا نکرده. میرحسین پردهدری نکرد. میرحسین با متانت سیاهبازیهای احمدینژاد(ل) رو هدف گرفت و وظیفهی قوهی قضاییه و برائت شهروندان رو گوشزد کرد. میرحسین با نشون دادن همین انگشت سبابه گفت که ادب مرد به ز دولت اوست. میرحسین اومده بود همین روحیه رو عوض کنه. قوچانی با بیانصافی میرحسین رو بهشکست بهخاطر بازی دفاعی متهم میکنه، ولی این رو نمیپرسه که اگر ۲۳ خرداد سال ۱۳۸۸ معاملهای که با میرحسین شد، با روحانی میشد، آیا خرداد ۹۲ای میداشتیم؟یا حتی آیا قوچانینامی، قلمی بهدست داشت که خاتمی رو “تدارکاتچی” و ابراز همدلیها رو “حس رقتانگیزی از ترحمخواهی و مظلومنمایی” توصیف کنه. یا از ترکیب نامبارکی مثل “مرثیهخوان ماتمزده مردمان” استفاده کنه؟